سفر به اولين موزه فضاي باز ايران موزه ميراث روستايي گيلان
چوب وفيروزه
اينجا خانه اي در موزه روستايي گيلان است با فيروزه اي تند و زنده. نردهايش كه هم حشرات مزاحم را از ايوان خانه دور مي كند و هم شادابي خيره كننده اي به خانه مي آورد. گيلاني ها شمعداني را هم براي همين كار لب ايوان هايشان مي گذارند. ايواني كه بيشترين استفاده را در خانه هاي آنها دارد و هوايش معمولاً مطبوع است و البته اجازه مي دهد صاحبخانه در حال استراحت يا كار، هواي خانه و كاشانه نيمه محصورش را داشته باشد تا نه كسي دست درازي كند و نه كسي در انجام كارهايش كوتاهي.
بوي نان و چوب
زير سقف چوبي و روي حصير، روبه روي منظره درخت هاي تمام نشدني، خوردني ها، خوردني تر مي شوند و دلچسب تر. گيلاني ها مثل همه ايراني ها، نان و شيريني مخصوص به خود دارند. بيشتر خوردني هاي گيلان را مي شود زير آسمان موزه پيدا كرد و چشيد. عطر نان و شيريني تازه برگ ها و شاخه ها مي پيچد و راه رسيدن به طعم متفاوت گيلاني را نشان مي دهد.
موزه چوبي
گزارش اختصاصي از موزه اي كه فرهنگ و تاريخ گيلان قديم را در خود حفظ كرده است.
ماجرا از يک زلزله آغاز شد؛ از فكر بكري كه نتيجه ويراني هاي آن بود. 21 سال پيش، زلزله اي مهيب چندين بار منجيل تا رودبار را لرزاند، خانه هاي بسياري را ويران كرد و عدّه بسياري را بي خانمان. نمايش تلخي كه پايانش مصادف شد با شكل گيري ستاد بحران. نظام مهندسي و يک فکر بکر. 24 ساعت بعد از اين واقعه، دکتر محمود طالقاني به کانون زلزله اعزام شد تا به عنوان جامعه شناس اثرات زيانبار آن را بررسي کند. حجم انبوه خانه هاي ويران شده روستايي، او را دچار ترس کرد. ترس از نابودي ميراث، جرقه يک فکر بکر را در ذهن او زد؛ فکر احداث موزه براي انتقال و نگهداري ميراث چوبي ارزشمند گيلان. ميراث روستايي ارزشمندي که حتّي اگر از بلاياي طبيعي جان سالم به در مي برد، طعمه اشتياق ساکنانش براي امروزي بودن مي شد. رايزني ها شروع شد و پاي فرانسه و دانشگاه تهران و گيلان و اکوموزه آلزاس به ماجرا باز شد و در نهايت عمليات اجرايي ساخت موزه شروع شد. انواع و اقسام خانه هاي روستايي گيلان شناسايي، خريداري، پلاک گذاري و واچيني شده اند تا در ميان درختان بلند قامت سراوان دوباره چيني شوند و در اولين موزه فضاي باز ايران خود نمايي کنند. حالا شش سال است که موزه ميراث روستايي، خاطره هاي آغشته به بوي چوب و دود و کاهگل گيلاني ها را روايت مي کند.
همه چيز از همان سردر چوبي مثلثي شکل شروع مي شود؛ اولين موزه فضاي باز ايران و سرک کشيدن هاي ما. به دنبال موزه ميراث روستايي گيلان از شهر رشت راهي سراوان شده ايم و حالا از سردر وارد نشده، در موزه هستيم؛ موزه اي پوشيده از درخت و برگ هاي سبز تازه باران خورده. سردرِ طراحي شده موزه، اولين نشانه خوش سليقگي طراحان موزه را پشت سر مي گذاريم تا نگهبان موزه را راضي کنيم قبل از آمدن راهنما اجازه گشتزني در موزه را صادر کند. راهنما هر روز صبح ساعت ده مي آيد و ما يک ساعت زودتر رسيده ايم. نامه و کارت شناسايي کار خودشان را مي کنند و ما پا روي سنگريزه هاي مسير گردش در موزه مي گذاريم؛ مسير منحني مواجي که از ميان انبوه درختان گذشته و پشت هر پيچ چيزي براي پنهان کردن دارد. هنوز به لغزيدن سنگريزه زير پايمان عادت نکرده ايم که ساختمان زرد رنگ تازه ساز جلويمان سبز مي شود.
تالار چوبي
ساختمان زرد «تلنبار» قرار بود تالار اجتماعات باشد و حالا انبار است. شکل تلنبار دارد؛ شکل انبارهاي روستايي؛ اما قرار نيست انبار محصولات کشاورزي يا محل نگهداري کرم ابريشم باشد، قرار است تالار اجتماعات موزه باشد که کم و بيش هست و بيشتر انبار موزه است و گاهي هم محل نمايش هاي زنده زندگي گيلاني. ديوارهاي کاهگلي تالار مستطيل شکل را رنگ زرد گل و پنجره هاي آبي شاداب کرده اند. رديف پنجره هاي آبي تالار زير سقفي از «گالي» از آفتاب تند ظهر درامانند. «گالي» گياه همسايه تالاب است و گيلاني ها دسته دسته اش مي کنند و به تيرهاي چوبي بام هاي شيب دارشان گره مي زنند. خانه هاي روستاهاي گيلان از شرق تا غرب بوي چوب مي دهند و برنج. تنه هاي باريک و قطور و الوار شده چوب و ساقه هاي کاه شده يا ريسمان شده برنج، مصالح تکراري همه اين خانه ها هستند. تالار هم با تيرهاي چوبي برپا و با کاهگلي از کاه برنج پوشانده شده؛ امّا بر خلاف ديگر همسايه هايش از جاي ديگر نيامده و متعلّق به موزه است. اينجا طراحي، اجرا، ساخته و پرداخته شده است. جوان تر از موزه است امّا نشانه تمام تلنبارهاي گيلاني را در خود دارد؛ تلنبارهايي که زماني پرورشگاه کرم ابريشم بودند و توليدي پيله هاي ابريشمين. تخم هاي «نوغان» روي برگ هاي سبز توت و زير سقف تلنبار، تبديل به کرم مي شدند و 40 روز بعد شروع به بافتن پيله به دور خود مي کردند. صاحب تلنبار ساقه برنج روي کرم ها مي گذاشت تا پيله ها به آن بچسبند و چند روز بعد با اسپند و صلوات از کاه جدا شوند و آماده خشک شدن. گيلاني ها پرورش کرم ابريشم را منسوب به حضرت ايوب (ع) مي دانند و صبر او؛ اما ازوقتي آفت به برگ هاي توت راه پيدا کرده، نوغان داري سنتي دارد فراموش مي شود. حالا يا ديگر تلنباري نيست يا اگر هست، انبار است تا تالار اجتماعات! پياده روي سنگ پوش موزه از کنار تالار رد مي شود و بين درخت هاي جاندار سرسبز راه کج مي کند تا به خانه اي پر مهر برسد.
خانه پر مهر
تاجر قند و شکر لاهيجاني، 186 سال پيش دست به کار شد و تير روي تير گذاشت تا خانه اي امن براي خانواده اش بسازد. خانه اي در «رودبنه»، جايي در شرق گيلان و نه در سراوان. خانه «ابولقاسم پُر مهر» از بلاهاي طبيعي و غير طبيعي جان سالم به در برده و حالا در موزه نگهداري مي شود. شش سال پيش گروه دست اندرکار موزه تک تک اجزاي خانه را پلاک گذاري کردند و از تمام اجزا عکس و نقشه برداشتند و واچيني شروع شد. از نوک بام شروع کردند و قطعات را يکي يکي برداشتند و دسته بندي کردند و انبار. کمي بعد، قطعات را به موزه آوردند و طبق نقشه و عکس، دوباره چيدند تا خانه «پرمهر» ميان جنگل سراوان زندگي را از سر بگيرد. خانه تمام چوبي ابوالقاسم خان، دو طبقه دارد و سه اتاق و ايوان ستون داري که دور تا دور خانه گشته، تا همه طرف جايي براي نشستن زير سقف و لذت بردن از جريان هوا باشد؛ جريان هوايي که در هواي پُر از رطوبت گيلان هميشه غنيمت است. هوا و زمين مرطوب و احتمال هميشگي جاري شدن سيل، ساکنان شرق گيلان را وادار کرده، خانه هايشان را روي پي هاي چوبي و بالاتر از سطح زمين بسازند. الوارهاي چوبي روي هم سوار شده اند تا ستون ها و کف خانه رويشان بنشيند و از رطوبت و آب هاي جاري در امان باشد. گيلاني ها اين پي را «شکيلي» مي گويند. سقف خانه هم شيب تندي دارد تا باران هاي سيل آساي شمال ايران را روانه زمين کند و خانه را حفظ. تدبير گيلاني و ستون هاي چوبي و سقف گالي پوش، 186 سال خانه را سرپا نگه داشته تا نواده هاي ابوالقاسم خان هر چند وقت يک بار بيايند و زير سقف خانه کودکي هايشان بنشينند و ياد ايام کنند. موزه براي بسياري از گيلاني ها يادآور خاطرات و گذر زمان. زمان به سرعت گذشته و ساعت از ده هم گذشته است. خانه پرمهر را ديده، نديده رها مي کنيم و مسير رفته را بر مي گرديم. راهنما آمده و گروه بازديد کنندگان هم جمعند. به جمع بازديد کننده ها اضافه مي شويم و به دنبال راهنما راهي.
انبار برنج
روي پايه هايي بلند با گرده قطور و سنگين و زير سقفي با شيب تند، جايي در نزديکي خانه و تحت نظر، برنج هاي عطرآگين گيلاني از باد و باران و حيوان و دست نامحرم حفظ و انبار مي شوند تا اين محصول گران قيمت و با کيفيت گيلاني در همه جاي ايران بچرخد و عطرپراکني کند. کندوج هاي گيلان هم شکل و شمايلي شبيه به خانه هاي گيلاني دارند. گاهي تماماً چوب و گاهي آغشته به گل، گاهي بسيار بلند و گاهي کوتاه، گاهي لته و سر و گاهي پوش.
بازار چوبي
بامبوهاي به هم بافته شده، حصيرهاي در هم تنيده، پارچه هاي گلدوزي و سفال هاي آويزان شده و تمام صنايعي که رنگ و بوي گيلان دارند را مي شود در بازار موزه روستايي پيدا کرد. بازاري که جمعه ها شلوغ است و باقي روزها خالي و ساکت. بازار موزه هم با مصالحي برپا شده که از نقاط مختلف گيلان آمده اند و با سليقه طراحان موزه، شکل و رنگ بازار به خود گرفته اند.
ميراثِ بافتني
زنان گيلاني، هيچ وقت بيکار نمي ماندند. کار شاليزار که تمام مي شد، نوبت طباخي بود و بعد، سفالگري يا پارچه بافي. زنان گيلاني با لباس هاي پر از رنگشان پشت دستگاه هاي چوبي مي نشستند و چادر شب و شال و گليم و مروار مي بافتند و چموش و رشتي مي دوختند. بافته هايي که حالا رنگ ميراث گرفته، در موزه احيا شده اند و نفس نفس زنان تلاش مي کنند تا زنده بمانند و ميراث روستايي گيلان را کامل کنند.
ميدان شالي
دامن پر چين و بلند راهنما روبان دوزي و با شال قرمز و پيراهن آبي، لباس قاسم آبادي شده و از پل تازه ساز کنار نگهباني عبور مي کند و وارد سالني تازه ساز مي شود. سالن پر است از تابلوهايي که با برگ گياهان موجود در محوطه پر شده اند. يک طرف هم نيمکت هاي چوبي پشت سر هم و روبه روي تلويزيون رديف شده اند تا هر که خواست به تماشاي نمايش «عروس بَران» ي بنشيند که چند سال پيش همين جا برگزار شده است. دود اسپند همه جا را پر کرده، مادرشوهر به زبان گيلکي تبريکي مي گويد و به عروسش هديه مي دهد. پدر عروس هم دخترش را روانه خانه شوهر مي کند و ما راهي ميدان بيجار مي شويم؛ ميداني که ميدان نيست، شاليزار برنجي است ميان جنگل، تا هر که کاشت و داشت برنج را نديده، اينجا ببيند. نشانه هاي برنج در انتظار وقت وجين شدن هستند و بذرها در مرکز شاليزار، در انتظار کاشته شدن. کارگاه آهنگري موزه هم کمي جلوتر قرار دارد و در نزديکي اش قهوه خانه جلگه مرکزي گيلان تعطيل است و سوت و کور. قهوه خانه جمعه ها از بوي چاي لاهيجان و سر و صداي بازديد کننده ها پر مي شود اما امروزجمعه نيست و قهوه خانه تعطيل است. روزهاي تعطيل موزه شلوغ است و رفت و آمد در موزه آزاد. خانم ها با لباس هاي سنتي نان و شيريني محلي مي پزند و محصولات محلي مي فروشند و موزه پر مي شود از لباس هاي رنگي پرچين و صنايع دستي رنگارنگ و گل دوزي هاي پُر نقش و نگار و مشتري هاي مشتاق نان و سبد و چاي. نيمکت هاي چوبي خالي و اجاق خاموش انتظار ايام تعطيل سال را مي کشيدند و به فاصله چند قدم از قهوه خانه، خوش نشين «بيالوا» انتظار ما را مي کشيد.
خوش نشين ها
فقيرترين ساکنان گيلان، صاحبان ساده ترين خانه هاي موزه ميراث روستايي گيلانند؛ خانه هايي در کمال سادگي با يک اتاق که کنار زمين هاي ارباب برپا مي شدند تا از آنها محافظت کنند. شايد کوچ اجباري آنها از يک جا به جايي ديگر به خوش نشيني تعبير مي شد که حالا نام اين خانه هاي تک اتاقه، خوش نشين است.«خوش نشين بيالوا» از جلگه مرکزي گيلان، شهر شفت و روستاي بيالوا به اينجا آمده و 76 سالي قدمت دارد. پي شکيلي ندارد و روي زمين ساخته شده و يک طبقه است امّا مثل همه خانه هاي روستايي با حصير فرش شده، دور تا دور ايوان دارد و البته ظرف هاي سفالي آويزان از ايوان. گيلاني ها مواد خوراکي و گاهي حتي خربزه و هندوانه را هم از سقف ايوان آويزان مي کردند، آويزان براي دور ماندن از رطوبت سطح زمين. رطوبت در جلگه مرکزي گيلان کمتر از شرق است و باران ها آرام تر. شيب سقف خانه ها هم کمتر و درصد استفاده چوب در بنا هم قدري کمتر است اما همچنان رطوبت حکومت مي کند و خانه هاي گيلاني را وادار به اطاعت. خانم راهنما چاه آب جلوي خانه را نشانمان مي دهد و کمي دورتر در پشت خانه، توالت ساخته شده از چوب و کلوش را. توالت از خانه فاصله دارد تا چاه آب آلوده نشود والبته بوي ناخوشايند هم به خانه نرسد.
در خانه هاي بزرگ تر شمعداني هاي لب ايوان و ريحان هاي باغچه و رنگ آبي تند نرده ها هم وظيفه دارند پشه و مگس را از خانه دور کنند؛ خانه هاي بزرگ تري مثل خانه «اميني» که اهدايي وارث «اميني» ها به موزه است؛ خانه ايي دو طبقه از روستاي «ويشکاننک سنگر.» اتاق هاي طبقه بالا يا همان «تلار» ها تابستان نشين بودند و مخصوص مهمان. اتاق هاي پايين يکي نشيمن و ديگري محل دودي کردن برنج بودند. خوشه هاي برنج از تيرهاي روي سقف اتاق آويزان مي شدند و آتش در ظرف سفالي بزرگي روشن مي شد و در کوچک اتاق بسته، تا برنج ها 15 روزي دود بخوردند و دودي بشوند. گرمخانه پنجره نداشت و تنها درش هم کوچک بود و البته به آساني گرم مي شد و محل نشست و برخاست خانواده در زمستان بود. ايوان ها البته بيشترين سهم را در ميزباني اعضاي خانواده داشتند. زندگي از شاليزار تا خانه در آمد و شد بود. فضاي نيمه باز ايوان، هم به بيرون از خانه تسلط داشت و هم کمتر رطوبت نفسگير در خود داشت. ظهر که نزديک مي شود، رطوبت و گرما روي آزاردهنده شان را نشان مي دهند و راهنما هم راهي خانه پر مهر مي شود و ما گروه را ترک مي کنيم تا خانه هايي را که نديده ايم، ببينيم. مسجد سبز پوش سپيد روديها، بازار چه خالي از فروشنده و قهوه خانه سوت و کور و کوره زغال سازي خاموش و خانه هاي رفيعي، ميرسيار و منتظري را با عجله مي بينيم و مسير رفته تا ميدان بيجار را بر مي گرديم و بعد از ميدان، تابلوهاي راهنما را دنبال مي کنيم. تابلوي مجموعه مسکوني «محتشم طلب» بعد از چند دقيقه جنگل پيمايي بين درخت ها علم مي شود.
رنگ طبيعت
طبيعت تنها منبع صنايع روستايي گيلان است. خاک با آب مخلوط مي شود و با دست هايي که با رطوبت آشنايند، شکل مي گيرد و مي شود اسباب بازي کودکان و زينت طاقچه و ظرف غذا. سفال هاي گيلاني لعاب ندارند مگر وقتي که پاي ضرورت در کار باشد که آن وقت هم سبز مي شوند تا ظرف هاي لعابي هم، رنگِ سبزِ گيلاني به خود بگيرند.
يکي مثل همه
با همان شکل و همان رنگ و جايي در همان نزديکي، تنه هاي درختان گيلاني مي شوند ستون خانه هاي گيلاني. ستون هايي که خانه هايي را سر پا نگه مي دارند که نيازي به ميخ و آهن و سيمان ندارند و ميان درختاني سبز، رشد کرده اند و جز خشت و گل و رنگ، آن هم از نوع گياهي اش غريبه اي را به ميانشان راه نداده اند. خانه پرمهر، يکي از چند خانه تماماً چوبي موزه است و 18 دهه روي شکيلي اش سرپا مانده است/عکس:محمد مهدي بهمني
از جلگه هاي غربي
خشت و گل، خانه هاي غربي را از تسخير چوب خارج و خانه هاي غرب گيلان را خاکي تر کرده اند. بارندگي و رطوبت کمتر، خاک و گل را وارد خانه هاي چوبي غرب گيلان کرده اند و کار واچيني و دوباره چيني را سخت تر و پيچيده تر. شايد همين خشت و خاک 200 سال اتاق مياني خانه را سر پا نگه داشته اند. ايوان خانه سه طرفه است و پل ها خشتي. خانه دو دودخانه دارد؛ يکي مخصوص دختر خانواده و آن يکي پدر خانواده. محتشم طلب کشاورز مرفهي بوده است، اين را تزئينات و تعداد اتاق هاي خانه تأييد مي کنند. خانه موسوي هم کمي آن طرف تر با نرده هاي آبي رنگ و تزئينات و انبار برنج گلي، خانه مفصلي است. اما خانه محمودي تنها يک اتاق دارد و سقفي لته پوش؛ سقفي پوشيده با تخته هاي نازک چوبي که با سنگ نگه داشته شده اند. پياده روي سنگي، خانه پوشيده با کاهگل محمودي را با فاصله کمي به خانه مفصل موسوي مي رساند؛ خانه اي با دو راه پله، هر کدام براي يکي از زن هاي خان خليف آباد اسالم. هر کدام از پله هاي ورودي خانه يک در کوچک هم دارند. «سگ در» ها درهاي کوچکي هستند که روي پله کار گذاشته مي شوند تا حيوان وارد خانه نشود و جيرجير مي کنند تا صاحبخانه بداند کسي قصد وارد شدن دارد. چوب بالا و پايين و قاب در به سختي روي هم حرکت مي کنند و مسبب جيرجير کردن «سگ در» هستند. پي خانه خان سنگي است و ديوارها از خشت و چينه و سقف از چوب پوشيده با «کلوش.» کلوش ساقه برنج است و برنج هم مهمان هميشگي خانه هاي گيلان. مهماني که براي خودش جاي مخصوص دارد و انباري مخصوص. کُندوج يا کَندوج انبارهاي مخصوص برنجند؛ انبارهايي که براي درامان ماندن خوشه هاي برنج از رطوبت و سيل در ارتفاع ساخته مي شوند و سقفي با شيب تند دارند؛ انبارهايي روي پايه هاي بلند و قطور از چوب. روي پايه ها هم تخته گرد قطور و بزرگي مي گذارند تا موش نتواند سراغ برنج هاي معطر گيلان را بگيرد. صاحبخانه هم هر وقت برنج لازم داشت، نردبان مي گذارد و داخل انبار مي شود و برنج بر مي دارد. کندوج هاي غرب گيلان روي ديوار سوارند و شرقي ها روي ستون هاي چوبي قطور. بام غربي ها از کلوش پوشيده شده و بام شرقي ها از گالي. گيلاني ها در خانه هايشان هم صندوق هايي مخصوص نگهداري برنج مصرفي شان دارند؛ صندوق هايي محکم با نام «قرصه صندوق» که از چوب هاي مقاوم ساخته مي شد و از آنها براي نگهداري اشياي قيمتي هم استفاده مي شد. حالا اشياي قيمتي موزه روي طاقچه هاي پوشيده از طاقچه پوش هاي گلدوزي نگهداري مي شوند تا گوشه اي از خاطره و ياد گيلاني ها را زنده کنند؛ خاطراتي پر از بوي چوب و دود وکاهگل؛ بويي که از تمام خانه هاي موزه به مشام مي رسد. تمام خانه هاي موزه اين بو را در خود دارند، با تلار يا بدون آن، گلي و چوبي، گالي پوش و لت پوش، شرق، غرب و مرکز فرقي ندارد، خانه هاي روستايي گيلان هنوز بوي خاطره مي دهند و موزه روستايي گيلان قرار است از اين بوها پر شود و ميراث گيلاني هاي سده هاي اخير را زنده دارد.
منبع: سرزمين من، شماره 3
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}